پارت صد و سی و چهارم

زمان ارسال : ۶۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه




مقابل اورژانس توقف کرد. بعد از پیاده شدن شیدانه و مادرها، گاز ماشین را پُر کرد و رفت. تنها که ماندند، سردش شد! در حال بالا رفتن از پله‌ها، لرزی از تنش گذشت. دوباره از ذهنش گذشت: "کاش طاها بود!"
اما نبود. در حساس‌ترین لحظه‌ای که به او احتیاج داشت تا دستش را دور پهلویش بپیچد و به خودش بچسباندش تا گرمش شود. زیر گوشش بچسبد و ریزریز لاله‌ی گوشش را ببوسد و بگوید:" چیزی نیست."
-

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    ای خدا چقدر این طاها مهربونه ،خدا تعداد این جور مردها رو روز به روز بیشتر کنه ،ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • الهه محمدی | نویسنده رمان

    الهی آمین ☺️❤️

    ۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.