پارت صد و سی و دوم

زمان ارسال : ۶۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه



توی تاکسی که نشستند، سرش را پشت صندلی تکیه داد و چشم‌هایش را بست. زهرا نگاهش کرد و لب بهم فشرد‌. سکوت شیدانه را دوست نداشت. دستش را گرفت و فشرد‌. احساس کرد انگشتانش میان زمهریر است:
-سردته شیدا؟
جوابی نگرفت. نزدیکتر رفت و کنار گوشش چسبید:
-از طاها عصبانی نباش. نگرانت بود. می‌دونی که چقد روت حساسه. الانم بیشتر!
حق با زهرا بود‌. همیشه آمار ‌کارهایش دست امیرطاها بود.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.