به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت دوازده :
اسلحه را در دست گرفتم. با احتیاط به سمت در رفتم. آن را باز کردم. با دیدن مردی که جعبه به دست داشت، اسلحه را پشت در پنهان کردم. با نگاه سردی خیره اش شدم.
قبل از اینکه چیزی بگوید جعبه را گرفتم و در را بستم.
اینجا احساس امنیت نداشتم.
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطی
00اینقدر کنجکاو میشی برای پارت بعدی آدم فراموش میکنه..نظر بده