پارت یازده

زمان ارسال : ۱۲ روز پیش

صدای در زدن باعث شد توی جام بشینم. نگاهی به اطرافم کردم و یادم افتاد توی تخت خوابیدم. دوباره صدای در اومد. زیر لب گفتم:

-بر مردم آزار لعنت.

بعدش بلند گفتم:

-بله؟

حامد گفت:

-املت حاضره. بیا بخوریم که کلی کار داریم ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید