مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت نهم :
وقتی رسیدیم حامد جلوی ساختمون نگهداشت و در رو با ریموتش باز کرد.
من و حامد علاوه بر دوست، همکار و همسایه هم بودیم. توی یک ساختمون، یک طبقه و واحدهای جدا زندگی میکردیم. حامد به تازگی ماشینش رو فروخته بود، برای همین هنوز ریموت پارکینگ رو داشت. ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
زمان ارسال : ۱۱۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه