ماه زخمی به قلم روژان کاردان
پارت شصت و دوم
زمان ارسال : ۴۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه
به اطوار سوگل ریز خندیدم. قرار شد من و پندار بریم دنبال پونه، سوگل و کوهیارم باهم بیان. بعد یه جایی تو جاده ببینیم همو. از سوگل تشکر کردم و بعداز خداحافظی، همراه پندار رفتیم و سوار ماشین شدیم. نتونستم بیشتر از این منتظر بمونم و همین که پندار حرکت کرد گفتم:
-پندار، شیوا چرا این طوری شده؟ چرا اون چرت و پرتا رو اومد گفت بهت مثلا؟
پندار سری به چپ و راست تکون و داد گفت:
-نمیدونم واق
دانه
۱۶ ساله 00سلام گلم رمانت خوب و بی نظیره!