پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۴۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

روبه‌روی کوهیار نشستم و راجع به امیرعلی و کل اتفاقات اون روز صحبت کردیم. درآخر قرار شد از فردا بریم تا من وکالت بدم بهش و شروع کنه کارای پرونده و شکایت رو انجام بده. سوگل و پندار هم پیش ما نشستن.
سوگل با سوالی که پرسید فکرم‌و عجیب درگیر کرد:
-مهوا به نظرت عجیب نیست یه پسر جوون تو این سن چطوری تنها فرار کرده و اصلا خبری نیست ازش؟ حتما یکی کمکش کرده.
یکم فکر کردم و گفتم
-شاید از

487
110,585 تعداد بازدید
346 تعداد نظر
78 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دانه

    ۱۶ ساله 00

    گرچه رمانت عالیه اما من سعی میکنم بهت انرژی مثبت بهت بدم روژان جان

    ۲ ماه پیش
  • روژان کاردان | نویسنده رمان

    ممنونم عزیزم

    ۲ ماه پیش
  • دانه

    ۱۶ ساله 00

    شما عزیز دلم هستی و بودی

    ۲ ماه پیش
  • دانه

    ۱۶ ساله 00

    گرچه رمانتون خوبه اما من سعی می کنم که بهت انرژی بدن ران جتن

    ۲ ماه پیش
  • آیرینا

    00

    عالی💖💖💖

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید