پارت پنجاه و یکم :

ساعت از نیمه‌شب گذشته بود. طوبی همچنان تسبیح می‌گرداند و مفاتیح‌الجنان در دستش بود، اما سرش را به دیوار تکیه زده و چشم بسته بود. هیچ کسی در آن چندروز درست و حسابی نخوابیده بود و حالا سکوت راهروی بیمارستان برایشان حکم لالایی را داشت.
ابراهیم علی‌رغم تقلایی که داشت تا مانع خوابیدنش شود، پلک روی هم گذاشت. البته مسکن‌های قوی‌ای که به او تزریق شده بود هم بی‌تأثیر نبود.
مریم نیز سر

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۳ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    10

    وقتی چیزی رو خدا بخواد حتی اگه مرگ مغزی هم باشه به صورت معجزه اتفاق می افته ،خوشحال شدم که چشمهای گیلدا بلاخره باز شد ممنون نویسنده جان

    ۱۱ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.