گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت پنجاه و دوم :
صدای پیچر مجدد در راهرو شنیده شد:
-دکتر مظفری، دکتر مظفری به آیسییو.
ابراهیم پلکی زد. سر و صدای به راه افتاده او را از عالم بیخبری بیرون آورد تا چشم باز کرد، دکتر و دو پرستاری را دید که سمتِ آیسییو میدوند.
خواب به کل از سرش پرید. با هراس از جا برخاست و داد زد:
-چه خبره؟
دکتر و پرستارها سریع وارد اتاق شدند. پشتبند آنها امیرعلی سمت اتاق دوید، اما در به رویش بسته شد
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.