پارت پنجاه و پنجم :

یک هفته به همین منوال گذشت...

مهرداد کم‌ترین توجهات خود را از شمیم برداشته بود. حتی شب‌ها را در طبقه‌ی پایین و روی کاناپه یا در حیاط و توی ماشین، و یا هر جای دیگری جز اتاق مشترک‌شان سر می‌کرد. چندین بار هم خواسته بود شمیم را از تصمیمی که داشت باخبر کند اما هر بار زبان به دندان گرفته و حرفش را به زمان بهتری موکول کرده بود؛ و حقیقتاً که هیچ‌چیز در رابطه‌شان مثل سابق نبود.
چند

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۴۰۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • میم

    0

    به نظرم ناصر از مهرداد باوجدان تر بود که واقعی کاریش نداشت،اما این حق به جانب بااینکه میگه مقصر نمی دونم باز داره مجازات می کنه 😡

    ۴ ماه پیش
  • نسترن

    2

    لعنت به ناصر چه داستانی درست کرد داشتن زندگیشونو میکردن

    ۴ ماه پیش
  • زبیده

    2

    خیلی رمان قشنگه یکم زودتر بذارید من هر چند روز یبار میخوندم تا بتونم تعداد بیشتری از پارت ها رو بخونن اما الان که رمان به قسمتای حساس رسیده دلم میخواد زودتر بفهمم چی میشه بازم ممنون از خانم جاری عزیز

    ۱ سال پیش
  • مریم جاری | نویسنده رمان

    ممنونم از حضورتون. خوشحالم که داستان پسندتون بوده🥰. پاسخ درخواست شما و چندتن دیگر از دوستان رو تو اطلاعیه‌ی دیشب در صفحه‌ی اصلی رمان، بالاتر از بخش نظرات، درج کردم.🌺🙏

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.