آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت پنجاه و دوم :
بالأخره وارد اتاقی شد که پزشکی میانسال پشت میز نشسته بود و داشت گزارش کار مینوشت. با ورود شمیم خودکار را کنار گذاشت و اشارهای به او کرد تا بنشیند و خودش هم جلو آمد. خوشوبشی صمیمانه کرد و ظرف شکلاتِ روی میز را برداشت و مقابل شمیم گرفت.
شمیم تعارفش را نپذیرفت، اما او ممارست کرد:
ـ رنگ به رو نداری... اگر صبحانه هم خورده باشی، یقیناً چند ساعته اینجایی و ناهار نخوردی... یه دونه
مطالعهی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۸ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.