پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

ناصر می‌دانست که مهرداد برای قرار کاری به کلاردشت آمده؛ و در انتظار همین لحظه و خروج او، بی‌آنکه جلب توجه کند، تمام شب را در ماشین خاموش و سرمای هوا گذرانده بود و از خروس‌خوان صبح هم بیدار بود. نمی‌خواست زمان را از دست بدهد و همین که از دور شدن مهرداد خاطرجمع شد، صندلی را صاف کرد و دسته‌کلید را در مشتش فشرد و نفرت‌بار زمزمه کرد، "یه ارج و قربی نشونت بدم مهندس، که دیگه نتونی سرت رو بالا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.