پارت چهل

زمان ارسال : ۱۵ ساعت پیش

پتوی روی شمیم را محکم کرد، نمازش را خواند و بی‌آنکه روحش آرام بگیرد پشت پنجره ایستاد. اثری از برف دیشب در باغچه و زمین نبود‌. از گرگ و میش هوا هم گذشته بود، اما ابرهایی که هم‌چنان خیال باریدن داشتند، رنگی را به مشابهِ همان لحظه روی بوم آسمان پاشیده بودند. قلبش سنگین‌تر شد و پرده را رها کرد.
دراز کشید اما خواب حرام چشمانش شده بود. کمی پهلو به پهلو چرخید و ساعت به هشت که رسید، بار دیگر

63
13,394 تعداد بازدید
20 تعداد نظر
40 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • معصومه

    00

    من واقعا باخوندن هرپارت بیشترمشتاق میشم واسه دونستن ادامه داستان

    ۵ ساعت پیش
  • مریم جاری | نویسنده رمان

    خوشحالم که قدم به قدم با من و داستانم همراهید و دوستش دارید 🥰🥰

    ۴ دقیقه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید