پارت سی و پنجم

زمان ارسال : ۳ روز پیش

مهرداد از پشت پنجره رفتن ناصر را نظاره کرد. سپس روی چند بلوک سیمانیِ باقی‌مانده در کنار دیوار نشست و با ساعد به زانوانش تکیه زد. یک نگاه تند به کارگرها، که با فاصله از او پچ‌پچ می‌کردند، کافی بود تا کارشان را از سر بگیرند.
کمی بعد رسول بالا برگشت. نزدیک مهرداد شد و ضربه‌ای به بسته‌ی سیگارش زد تا نخی از آن بیرون بپرد، سپس بسته را جلوی مهرداد گرفت:
ـ بردار مهندس، آرومت می‌کنه.

63
13,270 تعداد بازدید
18 تعداد نظر
40 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید