پارت سی

زمان ارسال : ۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

انیس خانم بلافاصله غذای او را کشید و به دستش سپرد. شمیم هم شالی روی سرش انداخت و همگی او را تا دم در همراهی کردند.
برای مهرداد هیچ‌چیز آزاردهنده‌تر از بغض خفته در چشمان شمیم نبود‌، اما از پدرش شرم می‌کرد و تنها به گفتن، "مراقب خودت باش!" بسنده کرد و رو به جمع گفت:
ـ مگه سفر قندهار می‌رم که اومدید بدرقه؟... برید خونه، سرما می‌خورید.
به سختی چشم و گوشش را از شمیم و زمزمه‌های زی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.