آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۸ روز پیش
مرز میان اخم و لبخند شمیم همیشه کوتاه بود و مَثَل "آب روی آتش" که میگفتند مصداق دقیقی بود برای حال این لحظهاش... از مهر پدر همسرش شرمنده شد و لب گزید:
ـ شما باید ببخشید، منم خیلی تند رفتم و اصلاً نفهمیدم چی گفتم. راستش رو بخواید این رفت و آمد مکررِ مهرداد...
مهرداد حوصلهی باز شدن این بحث و نصیحتهای پرتکرار پدرش را نداشت؛ از این جهت دستش را پشت کمر شمیم گذاشت و دور از چشم پدرش
اطلاعیه ها :
دوستان همراه در vip، اومدم با یه خبر خوش😍...
امشب علاوه بر پارت ۳۷، دو پارت ۳۸ و ۳۹ هم به عنوان هدیه براتون ارسال میشه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. منتظر نظراتتون هستم🌺🙏
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.