آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت بیست و هشتم :
اگر شیفتهی مهرداد نبود، امکان نداشت با خواستهی قلبی او راه بیاید اما همین عشق، زبانش را به سکوت ترغیب کرد؛ و مهرداد برای این که کمی قلب او را نسبت به پدرش صاف کند و زمینهی آشتی را بچیند، لازم دید خاطرهی دیگری هم بگوید:
ـ حتماً یادت هست که پدرت بعد از ده بار خواستگاری رسمی و غیر رسمی، یککلام میگفت، "دخترم رو نمیدم به پسری که چهارده سال بزرگتره."... حالا خوب گوش کن تا بگم چی ش
مطالعهی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.