آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت بیست و چهارم
زمان ارسال : ۱۲ روز پیش
در پی عملی کردنِ خواستهاش، بر سر میز شام رو به مهرداد با لحن پرمعنایی از آمدن خانوادهاش گفت.
جملهاش تمام نشده بود که متوجه تیزیِ نگاه و خشمی که در چشمان مهرداد جوشید، شد و همین زبانش را بست. حدسش درست از آب درآمده بود و از غضب او کاملاً پیدا بود که ماجرا را میداند.
مهرداد کمی به چشمان گریزان شمیم خیره ماند، او را خط به خط میشناخت، حتی میتوانست هدفش را از پیشکشیدن ماجرا
اطلاعیه ها :
درود همراهان...
🔴 اگر دوست دارید کنار ما باشید اما هنوز به جمعمون اضافه نشدید، تا پایان امروز (شنبه، ۳۱ شهریور) فرصت دارید از تخفیف ویژه "آن سبو بشکست" استفاده کنید 🔴
دوستان همراه در vip، اومدم با یه خبر خوش😍...
امشب علاوه بر پارت ۳۷، دو پارت ۳۸ و ۳۹ هم به عنوان هدیه براتون ارسال میشه. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید. منتظر نظراتتون هستم🌺🙏
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.