آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت بیست و سوم :
برای چندمین بار از افسوسِ اینکه قادر نبود زمان را به عقب برگرداند و کمی بیشتر مدارا کند، آهی کشید و از فکر چند ساعت پیش و آن مهمانی کذایی بیرون آمد.
البته ذهنش فقط برای لحظهای کوتاه از آنچه پیش آمده بود، تهی میشد، زیرا که اصل دلخوریاش از حرفی بود که مهرداد در جمع خانوادهاش گفته بود و شمیم به هیچ شکلی قادر به درکِ چراییِ آن نبود. آخر مهرداد تابهحال خردهای به او نگرفته بو
مطالعهی این پارت کمتر از ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.