آن سبو بشکست به قلم مریم جاری
پارت بیست و دوم
زمان ارسال : ۸۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
شمیم کمی به احوالش مسلط شد و در جواب کنایههای منیژه و برای خالی شدن حرصش پاسخ داد:
ـ باباتون گفتن که اینا آشغال نیستن و قابل مصرفن، پس بهجای اینکه بندازیشون سطل زباله، ببر بذار تو یخچال خونهتون و باهاشون دوبار خورشت درست کن تا اسراف نشه.
حرف کاملاً در دهانش منعقد نشده بود که آقا منصور قدمهای رفته را از دم در برگشت و دست سنگینش روی صورت شمیم نشست. ثقلِ ضربش بهقدری بود ک
هاوژین
10داستان وقلم عالی داره دست نویسنده درد نکنه