به سردی یخ به قلم ملیکا کاظمی
پارت هشتم
زمان ارسال : ۱۵ روز پیش
نگاهی به ساختمان روبه رویم انداختم.
به تنهایی باید در این شهر زندگی کنم؟
حتی تصورشم هم برای منی که تا به حال در هیچ اجتماعی قرار نگرفته بودم سخت بود.
تا پیش از امروز همهی عملیاتهایم را در کنار صاحب به اتمام میرساندم.
...در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطمه
00عالی بود من عاشق رمان جنایی ام