تلالو هور به قلم نازنین هاشمی نسب
پارت چهل و دوم
زمان ارسال : ۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه
آن پیرمرد، قامت بلندی داشت اما کمر خمیدهاش بیرحمانه این موهبت را انکار میکرد.
موهای کمپشتش تماماً سپید رنگ دیده میشد و پوست سبزهی صورتش، بهدستِ زمخت زمانه خطاطی شده بود.
شلوار پارچهای سیه رنگش با آن پیراهن چهارخانه، مرا یاد پیرمردهای داستانهای خیالیام میانداخت.
سرم را پایین انداختم و خجل، جواب خوشآمدگوییاش را دادم:
- خیلی ممنون.
دست و پایم را
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی شیدا جان، نگاهت زیباست🌸🌙
۳ ماه پیشمحیا
30💞 هر قدر این رمان میخونی جذاب از قبل میشود☺️
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی محیا حان نظر لطفته🌺
۳ ماه پیشH0طس
40سلام رمان بسیارجالب وزیبایی
۳ ماه پیشنازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان
مرسی از نگاه پرمحبت شما🌸🌱
۳ ماه پیشلیلا
20نایس
۳ ماه پیشهانتر
20چه خوبه عالی
۳ ماه پیش
شیدا
30فوق العاده عالی