تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت هفتاد و سوم :
منکه حواسم ازشیشهی عقب به خیابونه برمیگردم و صاف مینشینم
-پول خورد ندارم آقا شمارهی حساب بدین براتون می ریزم.می رم بلوار ابوذر...
هنوز راه زیادی نرفتیم که صدای بوق ممتد ماشینی از پشت به گوش می رسه.راننده چند بار سرعتش رو زیاد می کنه
-چی کار کنم خواهر.اگه مزاحمه قالش بذارم.
اشکم رو پاک می کنم
-مزاحم چیه آقا شوهرمه.بیخیال بزن کنار.
راهنما میزنه و کنار خیابون م
ساناز
00❤️❤️❤️