پارت هفتاد و سوم :

من‌که حواسم ازشیشه‌ی عقب به خیابونه برمی‌گردم و صاف می‌نشینم
-پول خورد ندارم آقا شماره‌ی حساب بدین براتون می ریزم.می رم بلوار ابوذر...
هنوز راه زیادی نرفتیم که صدای بوق ممتد ماشینی از پشت به گوش می رسه.راننده چند بار سرعتش رو زیاد می کنه
-چی کار کنم خواهر.اگه مزاحمه قالش بذارم.
اشکم رو پاک می کنم
-مزاحم چیه آقا شوهرمه.بیخیال بزن کنار.
راهنما می‌زنه و کنار خیابون م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.