پارت هفتاد و دوم :

یه کم صاف‌تر می‌نشینم
-می‌خوای بیرونم کنی؟به استاد صداقت می‌گم.
-بیا اینجا لطفا.
وقت بلند شدن نگاهم به نگاه بهت زده‌ی آمنه می‌افته و زبونی براش در می‌یارم.جلوی کلاس که می‌رم می فهمم گله منده نگاهش ولی لبخند می‌زنه ؛رو به کلاس می‌گه:ایشون دانشجو نیستن،آشنای دکتر صداقت هم که صدا البته نیستن بلکه خانوم افسون عادل هستن همسر بنده.البته قول داده بود ساکت و بی صدا یه جا بشینن

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۰۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.