پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۹۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه

فصل دوازدهم

همه در سکوت نشسته بودند و صدایی از کسی شنیده نمیشد.

جادوی سیاه از تن آتریسا خارج شده و حالش کمی بهتر شده بود.

الینا که در گوشه‌ای کنار مادرش نشسته بود کلافه دستش را در موهایش فرو برد و کلمات با خشم از دهانش خارج گشت:

- باورم نمیشه بانو سارینا کنار گوشمون سال‌ها جاسوسی کرده و ما نفهمیدیم.

بعد انگار که چیزی یادش آمده باشد با عصبانیت بیشت

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر آبی

    00

    حق با برهام بود نمیشه به آرشام اطمینان کرد ممکنه نقشه ای داشته باشه بارانم چقدر سریع جوش میاره، عالی بود ممنون

    ۳ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    آره درسته باسد ببینیم در آینده چی پیش میاد و آرشام چیکار میکنه

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.