پارت شصت

زمان ارسال : ۹۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

فریبرز هنوز در شوک بود که نیروی پرقدرت رونیکا به پاهایش برخورد کرد.
اما او با زیرکی حمله را دفع کرد و با نیشخندی کف دو دستش را گشود.

- انگار باید جور دیگه‌ای ادبت کنم.

با این حرف چشمانش را بست و ورد عجیبی زیر لب زمزمه کرد.

ناگهان رگه‌های سیاهی که شبیه مار بودند از زیر پای فریبرز رشد کرده و تبدیل به هزاران مار زهراگین شدند.

با اشاره‌ی دست فریبرز همه‌ی م

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نیلوفر آبی

    00

    آفرین دختر هزار افرین بهت گل کاشتی رونیکا چقدر عالی بود خسته نباشید

    ۳ ماه پیش
  • نگار بنی هاشمی | نویسنده رمان

    مرسی عزیزم😍😍نظراتت همیشه بهم انرژی میده😘😘😘

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.