سایه ی من جلد سوم به قلم زهرا باقری
پارت نوزده :
نمیدونم بقیه دقیقاً چه حسی داشتن؛ اما حس خودم اونقدر عمیق و پر از انرژی منفی بود که انگار توانایی راه رفتن رو هم ازم میگرفت.
به غیر از اون درد گردنمم شده بود قوز بالا قوز!
- خوبی؟
دست مینا پیچید دور آرنجم و من خیلی سخت تونستم نگاهم و از انتهای خیابون که کاملاً تاریک و سیاه بود بگیرم.
- بهترم...
- نگران نباش، سیاوش و صدا میکنیم و بعدش همه باهم برمیگردیم...
- اوهوم..
مطالعهی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.