پارت سی و سوم :



مردی که از بیاره همراهمان آمده بود مداخله کرد، جلو رفت و بازوی تاته را گرفت و سمت خودش کشید.
- بس کن آراس!
با پاهایی لرزان جلو رفتم و سر پایین انداختم.
- من، من خودم اومدم، ئه‌دا تقصیری نداشت.
سمتم خم شد که همان مرد محکم عقبش کشید.
- گفتم بس کن، وضع دخترت رو نمی‌بینی؟
ئه‌دا گریان صدایش را بالا برد.
- ولش کنین! بیا بزن...بیا! مقصر منم که خواستم ماما رو بیارم ت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    😍

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.