پارت سی و دوم :



تکیه بر ئه‌دا نگاهم را به جوی آب گرفته بودم و با فکری مشوش، لنگان قدم بر‌می‌داشتم. باد سردی می‌وزید و تار موهایی که از زیر سربند بیرون آمده بود را به هوا می‌برد. با صدایی مردانه سرم را بالا گرفتم و به دو مردی که سمتمان می‌آمدند نگاه کردم. ئه‌دا چشم‌هایش را ریز کرد. نور ماه آن‌قدر بود که تاته را بشناسد حتی اگر نور مهتاب هم نبود، ابهت مردش را در دل شب تشخیص می‌داد. با دیدن تاته

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.