گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت سی و چهارم :
بهرام از لحظهی آمدنش به بیاره تا زمان بمباران را بیکم و کاست تعریف کرد. شدت ریزش اشکهای تاته بیشتر شد، نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرام باشد. نگاهش را سمت سیروان گرفت.
- گلباش رو ببر خونه، گلاره تنهاست.
سمت بهرام چرخید.
- گنهرا، مُرده نباید رو زمین بمونه.
ئهدا دستش را طرف من گرفت.
- درست نمیتونه راه بره.
با همهی دردی که داشتم، راه افتادم. همانطور که آ
مطالعهی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۴۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ایلما
00عالی مثل همیشه