گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت سی و چهارم
زمان ارسال : ۲۴۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
بهرام از لحظهی آمدنش به بیاره تا زمان بمباران را بیکم و کاست تعریف کرد. شدت ریزش اشکهای تاته بیشتر شد، نفس عمیقی کشید و سعی کرد آرام باشد. نگاهش را سمت سیروان گرفت.
- گلباش رو ببر خونه، گلاره تنهاست.
سمت بهرام چرخید.
- گنهرا، مُرده نباید رو زمین بمونه.
ئهدا دستش را طرف من گرفت.
- درست نمیتونه راه بره.
با همهی دردی که داشتم، راه افتادم. همانطور که آ
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.
ایلما
00عالی مثل همیشه