پارت پنجاه و ششم :

***
وقتی فروشنده قیمت خریدهام رو می گه از فکر در می یام.پول خریدهام رو می دم .به صدای پیامک برای اینکه مبلغ کسری روچک کنم گوشی رو نگاه می کنم اما پیام از طرف افسونه که خواسته تن ماهی بخرم.متعجب می‌شم اما در نهایت یه دونه هم تن ماهی می خرم و سمت خونه حرکت می کنم.برای فردا و رفتن به الموت کمی خرت و پرت خریدم.این سفر رو به هیچ‌عنوان دلم نمی خواد از دست بدم.تازگی ها فهمیدم که گشتن و حرف زدن با

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۲۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • زهرا

    00

    عالی ممنونم

    ۱ هفته پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۴ روز پیش
  • لیلا

    00

    رمان تون واقعا حس و حال خوبی داره❤️

    ۱ هفته پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    چه خوب. خوشحالم که دوست دارین

    ۴ روز پیش
  • زهرا

    00

    عالی ممنونم

    ۱ هفته پیش
  • ساناز

    10

    ❤️❤️❤️❤️

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.