تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت پنجاه :
هیچ باری انقدر از ته دل خوشحال نبودم.همون بارهایی که با راستین می یومدم و راستین گوشه ای می ایستاد تا من مسابقه بدم.هیچ باری انقدر حالم خوب نبود که نا خودآگاه چند بار پشت هم داوود رو بغل کنم برای اینکه مسابقه رو بردیم.ظاهرا سندروم دست بی قرارم دارم که در یه حرکت سمی لپ داوود رو می کشم. و اون فقط بی صدا به شلوغ کاری هام لبخند می زنه.با خوشحالی عکس رو تو استوری و پست اینستاگرام می ذارم و تم
مطالعهی این پارت حدودا ۱۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۲ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
نسترن
00خیلی قشنگه