تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و نهم :
-چرا هر چی زنگمی زنمجواب نمی دی ؟مردم از نگرانی.از دیشب هزار راه رفت دلم.دلم موند پیش این بچه با این حالش.
بچه منظورش منم؟بی اراده لبخند می زنم و سلام می دم.پدر داوود یه نگاه به من و بعد دستم می کنه
-دستت چی شده عروس؟
دستم؟سر پایین می کنم و تازه منظورش رو می فهمم
-هیچی فقط گرفته و کمی درد می کنه.
-جایی میرفتین؟
می خوام سوال مادر داوود رو من جواب بدم و بگم «آره» اما دا
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
مریم
10داستان داره جالب میشه