تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و نهم
زمان ارسال : ۷۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه
-چرا هر چی زنگمی زنمجواب نمی دی ؟مردم از نگرانی.از دیشب هزار راه رفت دلم.دلم موند پیش این بچه با این حالش.
بچه منظورش منم؟بی اراده لبخند می زنم و سلام می دم.پدر داوود یه نگاه به من و بعد دستم می کنه
-دستت چی شده عروس؟
دستم؟سر پایین می کنم و تازه منظورش رو می فهمم
-هیچی فقط گرفته و کمی درد می کنه.
-جایی میرفتین؟
می خوام سوال مادر داوود رو من جواب بدم و بگم «آره» اما دا