پارت پنجاه و یکم :

ناهید خانوم سری تکون می ده و با عجله بیرو‌ن می ره ؛در رو هم دستش درد نکنه می بنده و من مفلوک و اونجا تنها می ذاره.من می مونم و افسون،من می مونم و خجالت از باز کردن لباس بیمارستان از تنش.حس می کنم وقتی آهسته از پشت بند لباس رو باز می کنم تا بناگوشم قرمز شدم و دستهام به وضوح می لرزه.در حالیکه چشمم به خالکوبی مابین کتفشه آهسته می پرسم:لباسهات کجاست؟
بدون حرف و با دست به کمد رو به رو اشاره م

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۱ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۳۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    00

    خوشمان آمد

    ۳ هفته پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ❤️

    ۲ هفته پیش
  • ساناز

    00

    عالی 💋💋💋

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.