تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت چهل و هشتم :
دوباره زنگ زده می شه و همراه پدر داوود یه سری مهمون جدید که می فهمم خاله و دایی داوودن می یان و من همچنان چشم انتظارم.هر بار زنگ زده می شه ومن مغموم دوباره سر جام می شینم.پیامک می دم پس کجایی و جوابی نیست براش.خیلی طول می کشه و دیگه هوا تاریک شده که باز هم صدای زنگ می یاد و اینبارم بدتر پنچر می شم که مهمون ماراله و پس این داوود چرا نمی یاد؟من همین الان به یک عدد داوود محتاجم.نیم ساعتی دوبا
مطالعهی این پارت حدودا ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۳۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
بله دقیقا
۴ هفته پیشنسترن
00وااای خدایا.این یکی کم بود فقط😁😁
۱ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
اومدن مادرشوهر نه مادرشوهرش خوبه خدایی😁
۴ هفته پیشمریم
00دوست دارم بقیه شو ببینم
۴ هفته پیشمریم
00دختره داره کم کم خودشو پیدا میکنه
۴ هفته پیشلیلا
30بیچاره افسون با این شانسش😂😂
۱ ماه پیش
مریم
00دختره داره کم کم خودشو پیدا میکنه