رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت شصت و یکم :
شروین که از اتاق بیرون میآید سراسیمه بلند میشود و سمتش می دود.
-چی شد؟حالش چطوره؟
غمگین آه میکشد.شاید مدتها بود کینهی برادر به دل داشت اما امروزکه او را در ان حال دیده فهمیده است که در ناخودآگاهش او را زیاد دوست دارد.با کرختی و خستگی روی نیمکت مینشیند؛آیه هم کنار او.بغض دارد وقتی میگوید:سکته کرده دیگه چی بگم.
آیه محکم با مشت روی سینهاش میکوبد جوری که شروی
مطالعهی این پارت حدودا ۷ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۲۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از پیام قشنگتون.مرسی که همراه من هستین
۲ ماه پیشگندم
00عاااالی موفق باشین من تموم لحظه هایی و ک شما توصیف میکنین تصور میکنم. خیلی رمان زیباییه ..ممنونم از شما
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
خوشحالم که همراه بنده هستین.ممنونم
۴ ماه پیشAa
00زیبا وعاشقانه ممنون🙏🌹
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۴ ماه پیش
مژگان دلدار
00آه خدایا چقد من قلم شما رو دوس دارم ،مانا باشید♥️