پارت پنجاه و نهم :



برای دومین بار دست روی زنگ‌می‌گذارد.صدای زنی از پشت در می‌آید:اومدم ،اومدم.
در که باز می‌شود با دیدن نجمه لبخند می‌زند:سلام ،مهمون ناخونده نمی‌خوای؟
نجمه مات مانده بر صورت رنگ پریده‌ی آیه،بر چشمان قرمز بیخوابش و نگاه پریشانش.
-آیه جان.
آیه آه می‌کشد:آدرس رو از خالد گرفتم اگه بذاری بیام‌ تو.
نجمه هول از در کنار می‌رود.
-ببخشید شوکه شدم‌.بفرما قدمت سر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۳۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Narges.g

    00

    دیروز رمانتون روشروعش کردم و ازقلم زیباتون فقط لذت می برم و بس.. قلمت مانا نویسنده عزیز 🫶🏻

    ۴ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون که همراه بنده هستین

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.