پارت سی

زمان ارسال : ۲۶۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه


هراسان بلند شدم. درد پایم قابل تحمل نبود. نگاهم که دوباره روی جسدهای کنار هم خوابیده افتاد، درد از یادم رفت. درد، دیدن آن همه جسد بود. دردی که آمده بود تا ناقوس بیداری باشد. شاید می‌خواست بگوید جنگ سایه‌اش بلند است، مثل ابرهای سیاهی که خورشید هانی‌گرمله را می‌گرفت و تا مدت‌ها خیال کنار رفتن نداشت. درد پایم به اندازه‌ی شنیدن مرگ ماما و این‌که از خودی خورده باشیم هم نبود. رو به ئه‌

80
24,369 تعداد بازدید
69 تعداد نظر
114 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    😍😍

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید