پارت سی :


هراسان بلند شدم. درد پایم قابل تحمل نبود. نگاهم که دوباره روی جسدهای کنار هم خوابیده افتاد، درد از یادم رفت. درد، دیدن آن همه جسد بود. دردی که آمده بود تا ناقوس بیداری باشد. شاید می‌خواست بگوید جنگ سایه‌اش بلند است، مثل ابرهای سیاهی که خورشید هانی‌گرمله را می‌گرفت و تا مدت‌ها خیال کنار رفتن نداشت. درد پایم به اندازه‌ی شنیدن مرگ ماما و این‌که از خودی خورده باشیم هم نبود. رو به ئه‌

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۵۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    😍😍

    ۱۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.