حافظه ی روشن آب به قلم رویا ملکی نسب
پارت هشتاد و هشتم
زمان ارسال : ۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
وصال با فاصلۀ زیاد در تعقیب ونداد بود. ونداد با قدم های تند و چرخش های بی احتیاط سر، پای درختچه ایستاد. کمی با موبایلش مشغول شد و بعد در جیب گذاشت. یک نگاه به ساعت مچی اش انداخت و یک نگاه منتظر به زنی که نزدیکش می شد.
وصال پشت وسیلۀ ورزشی در دورترین جای ممکن، مضطرب به او نگاه کرد. هیجان وحشتناکی را از سر می گذراند. تپش قلبش دیوانه وار بود و نفس هایش از فرط اضطراب تند. چشمانش تلسکوپ وار ر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.