گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۶۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
گیج و منگ نگاهم را روی تل آوارها حرکت دادم. دنیایی که از بچگی میشناختم چنان فرو ریخته بود که در باورم نمیگنجید؛ اگر درخت گلابی کنار خانهی ویران شده ماما نبود، مطمئن میشدم که باز بختک رویم افتاده و کابوس میبینم. بوی خاک، خون و گوشت سوخته از هر طرف به مشامم میرسید. با چندمتر فاصله از جایی که دراز کشیده بودم، زن جوانی سرِ بیجان دخترش را روی زانو گذاشته بود و به سر و صورت خ
ایلما
00وای خدا حتی فکرشم وحشتناک چقدر سختی کشیدن بارون ودل