گلباش به قلم سمیه نوروزی
پارت بیست و هفتم
زمان ارسال : ۲۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 2 دقیقه
- عروس! چیزی شده، رنگ به رو نداری؟
ئهدا به روبرو خیره شد و سرش را گهوارهوار تکان داد. خیرگی نگاهش را سمتم کشاند.
- یه لیوان آب بیار، قلبم اومد توی دهنم.
در خاکستری زنگزده را به داخل هُل دادم. پایم که به اتاق رسید چشمهایم را بستم و نفس عمیقی کشیدم. قلبم کوبنده به سینهام چنگ میزد. خوب میدانستم ریتم بالا و پایبن شدنش هیچ ربطی به ترس نداشت، آشفتگیام از رفتار س
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.