تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت سی و سوم :
با عصبانیت بر می گردم پیش میزبانهای احمق این خونه که حالا همه سرها و چشمها نگران سمت من بر می گرده.داد می زنم چون واقعا تحملم به صفر رسیده.شاید باورش سخت باشه من تا قبل این فقطبرای راستین سینه سپر می کردم اما امروز بخاطر داوود جلوی همشون می ایستم
-براتون واقعا متاسفم.برای تو عمه،تو عمه فریبا،برای تو بابا که حتی برات مهم نیست دارن به من بی احترامی می کنن.برای خودممتاسفم که فکر می کرد
نسترن
10بسیار زیبا