پارت سی و سوم :

با عصبانیت بر می گردم پیش میزبانهای احمق این خونه که حالا همه سرها و چشمها نگران سمت من بر می گرده.داد می زنم چون واقعا تحملم به صفر رسیده.شاید باورش سخت باشه من تا قبل این فقطبرای راستین سینه سپر می کردم اما امروز بخاطر داوود جلوی همشون می ایستم
-براتون واقعا متاسفم.برای تو عمه،تو عمه فریبا،برای تو بابا که حتی برات مهم نیست دارن به من بی احترامی می کنن.برای خودم‌متاسفم که فکر می کرد

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۱۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نسترن

    10

    بسیار زیبا

    ۳ ماه پیش
  • سمیه هرمزی | نویسنده رمان

    ممنون از همراهیتون

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.