پارت صد و هشتاد و دوم

زمان ارسال : ۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه



سجاد دست‌هایش را درهم گره کرد و گفت:
- بشین خب، چرا مثل فرفره داری دور اتاق می‌چرخی؟

ایرج وسط اتاق مهمانخانه‌ی خانه‌ی سجاد ایستاد، چنگی به موهایش زد.

- کلافه‌ام سجاد، دارم دیوونه می‌شم. اگه درست باشه...

- با راه رفتن و حرص خوردن چیزی درست می‌شه؟ بشین یه بار دیگه همه‌چی رو بگو.

ایرج خودش را روی مبلی مقابل سجاد انداخت.

- خانمت کِی بر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.