قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و هشتاد و دوم
زمان ارسال : ۶۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
سجاد دستهایش را درهم گره کرد و گفت:
- بشین خب، چرا مثل فرفره داری دور اتاق میچرخی؟
ایرج وسط اتاق مهمانخانهی خانهی سجاد ایستاد، چنگی به موهایش زد.
- کلافهام سجاد، دارم دیوونه میشم. اگه درست باشه...
- با راه رفتن و حرص خوردن چیزی درست میشه؟ بشین یه بار دیگه همهچی رو بگو.
ایرج خودش را روی مبلی مقابل سجاد انداخت.
- خانمت کِی بر
ساناز
00❤️❤️❤️❤️❤️❤️