پارت صد و هفتاد و نهم

زمان ارسال : ۷۱ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه


- حرف‌هات خیلی شبیه مامانمه. ما جزو اعیون و اشراف بودیم ولی مامانم همیشه از این اوضاع ناراحت بود. هرچقدر از دستش برمی‌اومد به فقرا کمک می‌کرد ولی همیشه می‌گفت وظیفه‌ی حکومته واسه همه زندگی خوب جور کنه، طوری که هرکس کار می‌کنه بتونه یه زندگی متوسط داشته باشه.

جواب نداد و چند لحظه درحالی‌که خیره به مقابلش بود با حالتی متفکر کنارم قدم برداشت، بعد گفت:
- به نظرم زن خوب و

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    چطور آدم میتونه اینقدر راحت درمورد دیگران اونم کسایی که باهاشون سالها اعتمادوصمیمیت داشته قضاوت وحکم صادر کنه

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    چرا همیشه بلد شدیم بجای اینکه دلی رو بدست بیاریم ،همش دل بشکونیم مثل کاری که نرگس با تابان کرد ،ممنونم نویسنده جان 🙏

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    00

    ❤️❤️❤️❤️

    ۲ ماه پیش
  • سارا

    00

    🥲

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.