پارت صد و هفتاد و هشتم

زمان ارسال : ۷۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه


قابلمه را برداشت و مشغول کندن ته‌دیگش شد که به حد کافی نرم شده بود.

- من هم نفهمیدم چطوری نظر فرمانده‌ش عوض شده، ولی این خیلی خوبه که الان تهرانه و لازم نیست ما بریم امیدیه.

- باید بریم ببینیم برگشتن خونه‌ی خودشون؟ وای خدا باورم نمی‌شه. یعنی می‌تونم ببینمش؟

تکه‌ای ته‌دیگ کنار بشقابم گذاشت.

- من رفتم محلتون و پرس‌وجو کردم، اون‌جا نیستن. خونه‌شو

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ساناز ❤️❤️❤️

    10

    ❤️❤️❤️

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.