قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و هفتاد و ششم
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه
شمس سعی کرده بود دستاویزی پیدا کند.
- الان دیگه اون دوره گذشته که پدر واسه دخترش تصمیم بگیره. اگه خودت راضی نیستی، راحت حرفت رو بزن.
نعیمه دوباره سرش را بلند کرده و به او نگاه کرده بود. صورتش آنقدر سرخ شده بود که زیر نور کمرنگ حیاط هم به وضوح دیده میشد.
- راضیام شمس، کی بهتر از تو؟ راستش... همیشه فکر میکردم میآی خواستگاریم. وقتی با اون دختره عقد کر
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
اینم میخونید سارا جون. خیالتون راحت هیج سوالی بی جواب نمیمونه❤️
۲ ماه پیشسحر
۳۴ ساله 00سلام خانم نخعی عزیز مرسی بابت پارت طولانی و کلا این رمانهای فوقوالعادتون این رمان تمام بشه میره بخش آفلاین؟ چون خیلی دلم میخواد دوباره به صورت پیوسته بخونمش
۲ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
خوشحالم که دوستش دارید سحر جون. احتمالا ناشر احازه نخواهد داد که در اینترنت بمونه و پاک میشه. اما قول میدم پارتگذاری کامل بشه.
۲ ماه پیشسارا
00هوف🫠
۲ ماه پیش
مریم گلی
00آخر نفهمیدیم شمس بخاطر چی تابان رو طلاق داد ممنونم نویسنده جان