پارت صد و هفتاد و چهارم

زمان ارسال : ۷۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه



قطار با سروصدا وارد ایستگاه شد و سرعتش را کم کرد، با صدای جیغ چرخ‌های فلزی‌اش روی ریل‌ها متوقف شد.

عده‌ی زیادی از مسافران پیاده شدند و شمس هم میان آن‌ها بود. بین جمعیت چشم چرخاند و پدرش را دید که کنار سکو ایستاده بود و جستجوگر مسافران را نگاه می‌کرد.

چند قدم برداشت و جمال هم او را دید. با حداکثر سرعتی که جسم پیرش اجازه می‌داد، به طرف او دوید.

به هم رسی

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • م

    00

    این دیگه خیلی پرروه خودش مادرش رو فرستاده خواستگاری حالا تازه میگه با احساساتش بازی نکنم

    ۲ ماه پیش
  • مریم گلی

    00

    خدا کنه بتونه تابان رو پیدا کنه ،من از شمس ناامید شده بودم بخاطر طلاق دادن تابان ،ممنونم نویسنده جان

    ۲ ماه پیش
  • ساناز

    00

    این زمان آینده بود،؟ 🤔

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.