پارت صد و هفتاد و دوم

زمان ارسال : ۷۷ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه


- من هم گفته بودم بهت قرض می‌دم.

- چرا وقتی می‌تونم کار کنم باید قرض بگیرم؟

- چون لازم نیست ذهنت دنبال این چیزها باشه.

سریع ظرف می‌شست. آخرین کاسه را آب کشید و توی سبدی گذاشت که کنار دستش گذاشته بودم. دست‌های خیسش را تکان داد تا آبش بریزد و به طرف هال قدمی برداشت.

مقابلش ایستادم.

- من از انگل بودن بیزارم. تو یه غریبه‌ای، داری به خاطر من خودت ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سارا

    30

    کاش مردایی مثل علی زیاد بشن تکثیر بشن 😮 💨 👌🏻 و دخترانی همچون تابان بااعتماد به نفس و با جَنَم که بی نیاز از هر مردی میتونه بگذرونه زندگیشو👏🏻👏🏻

    ۳ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    واقعا. کاش تکثیر بشن

    ۳ ماه پیش
  • ساناز

    10

    عالی عالی دمت گرم💋💋💋

    ۳ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    خوشحالم که مورد پسندتونه ساناز عزیز

    ۳ ماه پیش
  • مریم گلی

    10

    دمت گرم یار علی که این همه خوبی ، ممنونم نویسنده جان

    ۳ ماه پیش
  • فرناز نخعی | نویسنده رمان

    مرسی از همراهیتون عزیزم

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.