قرار ما پشت شالیزار به قلم فرناز نخعی
پارت صد و هفتاد و دوم
زمان ارسال : ۷۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 8 دقیقه
- من هم گفته بودم بهت قرض میدم.
- چرا وقتی میتونم کار کنم باید قرض بگیرم؟
- چون لازم نیست ذهنت دنبال این چیزها باشه.
سریع ظرف میشست. آخرین کاسه را آب کشید و توی سبدی گذاشت که کنار دستش گذاشته بودم. دستهای خیسش را تکان داد تا آبش بریزد و به طرف هال قدمی برداشت.
مقابلش ایستادم.
- من از انگل بودن بیزارم. تو یه غریبهای، داری به خاطر من خودت ر
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرناز نخعی | نویسنده رمان
واقعا. کاش تکثیر بشن
۳ ماه پیشساناز
10عالی عالی دمت گرم💋💋💋
۳ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
خوشحالم که مورد پسندتونه ساناز عزیز
۳ ماه پیشمریم گلی
10دمت گرم یار علی که این همه خوبی ، ممنونم نویسنده جان
۳ ماه پیشفرناز نخعی | نویسنده رمان
مرسی از همراهیتون عزیزم
۳ ماه پیش
سارا
30کاش مردایی مثل علی زیاد بشن تکثیر بشن 😮 💨 👌🏻 و دخترانی همچون تابان بااعتماد به نفس و با جَنَم که بی نیاز از هر مردی میتونه بگذرونه زندگیشو👏🏻👏🏻